
سلام .....
گفته بودی تو به مجنون که تو اَش جام شکستی ...
تو که معشوقی و لیلی ، زِ چه رو دَرب بِبَستی ..!!؟
من که عاشق به تو بودم ، زِ چه معشوق نبودی .!؟
تو چرا مرثیهء تلخِ جدایی ، بِنِوِشتی بِسُرودی ..!!؟
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
مسکینی را دیدم با کفش پاره خدارا شکر میکرد !! گفتم : کفش پاره که شکر ندارد ! گفت : یکی را دیدم شکر میکرد که پا نداشت !!
با پست جدید و پر انرژی به روز هستم ...
با پست جدید و پر انرژی به روز هستم ...
امتداد ريل ها
تا جاييكه كه قطار
به ايستگاه اولش باز مي گردد،
بايست سوزنبان. . .
قطار گويي انعكاس دردهاي دنياست
وقتي دوباره بازميگردد
و تو چقدر عاشقانه
فانوس به دست ايستاده اي . . .
.gif)
.gif)
تا جاييكه كه قطار
به ايستگاه اولش باز مي گردد،
بايست سوزنبان. . .
قطار گويي انعكاس دردهاي دنياست
وقتي دوباره بازميگردد
و تو چقدر عاشقانه
فانوس به دست ايستاده اي . . .
.gif)
.gif)
سلام وبت حرف نداره لینکت کردم
بازم بهم سر بزن
لینکم کن
مرسی دوستم
بازم بهم سر بزن
لینکم کن
مرسی دوستم
:: برچسبها: شعر , " ه, م غروب " , تصمیم , گفته بودی , مجنون , جام , لیلی , معشوق , مرثیه , جدایی , عزّتِ نفس , ترجیح , وقار , قربانی , تنهایی , رابطهء سالم , سلام , ,
